آغوش تو
سرمایی که بوده ام ، همیشه . . .
ولی . . .
بین خودمان بماند . . .
سرمایی تر میشوم ، وقتی پای آغوش تو در میان باشد . . . !
.jpg)
صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | طراح قالب
سرمایی که بوده ام ، همیشه . . .
ولی . . .
بین خودمان بماند . . .
سرمایی تر میشوم ، وقتی پای آغوش تو در میان باشد . . . !
حس قشنگیه یكی نگرانت باشه..♥
یكی بترسه از اینكه یه روز از دستت بده...♥
سعی كنه ناراحتت نكنه...♥
حس قشنگیه وقتی ازش جدا میشی:اس ام اس بده عزیز دلم رسید؟♥
قشنگه وختی با خول و چل بازیات کناربیاد ♥
قشنگه: یهو بغلت كنه♥
در گوشت بگه دوست دارم! بگه كه حواسم بهت هست...♥
حس قشنگیه ازت حمایت كنه ...♥
آره ...!! دوست داشتن همیشه زیباست ♥
یه وقتایی باید رفت...!
اونم با پای خودت...!
باید جاتُ تو زندگی
بعضی ها خالی کنی...!
درسته تو شلوغیاشون
متوجه نمیشن چی میشه...!
ولی بدون...
یه روزی...
یه جایی...
بد جوری یادت می افتن که
دیگه خیلی دیر شده خیلی...
دلم هواییت شده است.............
همان هوایی که هیچ وقت در واقعیت به مشامم نرسید.......
خسته ام از نبودن هایت.............از مجازی بودن هایت......
خسته ام از ندیدن هایت.............جز قاب عکسی دیدن هایت........
اگــــه عشقت …
… !
همیشه باید کسی باشد
تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد…
جــزایــی بـالاتــر از ایــن نیسـت ، بـه کسـی کـه
قسمـت تــو نیسـت ، دلــــ ببنــدی …. !!!
خدایا ….
خیلی ها دلمو شکستن ؛ دیگه تحمل ندارم !
شب بیا باهم بریم سراغشون ….
من نشونت میدم ؛
تو ببخششون … !!!
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه : سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام …. پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم.
همه جا هستی!
در نوشته هایم ،در خیالم،در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت، کنارم است...
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری،
آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.
روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید.
در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت.
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود.
پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت
و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و
خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود.
اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.
کاش باز معلمی بود و انشایی میخواست
روزگار خود را چگونه می گذرانید؟
تا چند خط برایش درد و دل کنم
میگفتند:
سختی ها نمک زندگی است
چرا کسی نفهمید نمک برای من که خاطراتم زخمی است
شور نیست
مزه ی درد میدهد
گذشته که حالم را گرفته است...
اینده که حالی برای رسیدنش ندارم...
و حال هم حالم را بهم میزند...
چه زندگی شیرینی!
تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان کلبه ی
عشق و
آدرس
kolbeye-eshgh.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 106
بازدید کل : 61744
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1